نمیدانم هنوز هم مرا به خاطر می اوری یا نه؟
نمیدانم اصلا مرا به یاد داری؟
نمیدانم کجا هستی و چه میکنی؟
حتی نمیدانم من کجا هستم و چه میکنم؟ منه بی تو!!!!
 گفتم دیگر تو را به یاد نمی اورم.اما چگونه؟؟ حتی قلمی که در دست دارم یادگار توست،هنوز بوی عطر سر انگشتان تو را میدهد.
تمام یادگاری هایت را دور ریختم ،،،تمام عکس هایت را پاره کردم،،،اما با این شهر چه کنم؟
هر طرف که میروم تو را میبینم.
 میدانی اینجا هوا این روزها سرد شده است و من بیشتر از تمام مردم این شهر احساس سرما میکنم چون دیگر اغوش گرم تو را ندارم.
راستی شنیده ام انجا هم هوا سرد است.مبادا هنگامی که با او  بیرون میروی فراموش کنی لباسهای گرمت را بپوشی،،،،،،و من هنوز زنده ام،،،،زنده!!!!